زمستان است ,زمستان است،

اگر دست محبت سوی کس یازی ،به سختی اورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است..

که سرما سخت سوزان است...

 

دی ماه سال 1391 حدود ساعت 18:30 از جاده کمربندی جنوب شهر شیراز حوالی تقاطع شهرک بزرگ صنعتی در حالی که اهنگ "زمستان است" با صدای دل انگیز استاد بی بدیل اهنگ ایران محمدرضا شجریان از پخش ماشینم طنین انداز است.
این دو توئما نوعی حس سخت سرما سوز از تلاقی عینیت وذهنیت را  در وجودم دوانیده است .
به ارامی در پشت رل نه انگار که راننده ام بلکه  چونان در خود فرورفته اگر بگویم چمپاته زده ام بیشتر وبهتر ترسیمِ تصویر سازی  از  ان هنگام کرده ام.
ارام می رانم و دل ودیده به اطراف و باد و کولاکی که در منظر بیرون میبینم بیشتر دارم تا مقررات ایین نامه ایِ توجه به جلو .
در چندین متری جلوتر و در سمت راست جاده دو نفر توجه مرا جلب می کنند نزدیکتر که می شوم یک مرد و یک زن که مقادری کارتن  کهنه را با دستان بی حس از سرما  و منگنه دوزانوایِ خود سفت چسپیده اند  در حالی که با تکان دادن سرو تن  در خواست و امداد می طلبند تا از سوز سرما ی ان مهلکه هم نجات یابند و هم به مقصد برسند.
بنده حیران طبق عادت همیشگی خود نمیتوانم خطر و ...را بهانه عدم نوع دوستی کنم به کنار جاده ماشینم را هدایت می کنم و مرد ضمن دعاهای بسیار در خواست باز کردن جعبه عقب را دارد  ونیم تشری هم به زن می زند که گل پاهات را قبل از سوار شدن پاک کن که  ماشین مردم را گل الود  نکنی ,خیلی دلم می گیرد اخه دوران و روزگار مرا بیش از حد دل نازک وحساس کرده است بغض گلویم را می فشارد و نیم نگاه تندی به مرد میکنم حاکی از اینکه  هی اقا بی جهت ما را تقدیس ننماید وبا نوع خودم مفروق نفرمائید ,ما خود خاکی وگل الود ذاتی هستیم و حرمت خاکیمان را با تعرفات مد شده  روزگار نشکنید.
در نزدیکی شهرک مهدی اباد از سخنان زیر لبی و یواشکی مزد زن فهمیدم که جایی  که باید کارتن کهنه ها را بفروشند در ان سمت خیابان و رفتن به انجا و رسیدن به دور برگشت و سرمای تند همراه با باد و باران برایشان دشوار است رفتم واز دور برگردان به ان سمت جاده رفتم و در نزدیکی پمپ بنزین که محل خرید کارتن کهنه ها بود نگهداشتم
خدایا ! دیدم که مرد در حالی که ریالی در جیب نداشت هی دست به جیب های خالی می برد و میگفت اقا چند تقدیم کنم , سوختم انجایی که زن گفت مرد چرا خودت را رنج و زجر می دهی اقا ببخشید ما پولی جهت کرایه نداریم
خودم میدانستم ولی نخواستم که غرور مرد نان اور خانه را که روزگارش تیپا زده بود بیشتر بشکنم خودم را به نشنیدن زدم وگفتم دوست من دست به جیب مبر بنده کرایه کش نیستم  کارتن هایتان را بفروشید تا رفیق نیمه راه نباشیم . 
خدای من دیدم که شاگرد مغازه و بنک کهنه خر  انها را رد کرد که من شاگردم و امروز استادنیست ایشان به اصفهان رفته  وما خریدار نیستیم از مرد اصرار و از شاگرد افغانی تشر و رد کردن بلاخره مرد وقتی دید اصرار فایده ندارد روی دو زانو نشست و  کارتن ها را در کنار مغازه رها کرد و در حالی باد  زو زو کشان با هر هجومی تکیه ای از انها را به سویی پخش میکرد و سرمای سوزناک هوای زمستانی و اه و ناله زن و دل ریش ریش حیران و اهنگ سوزناک زمستان است , زمستان استِ شجریان و مرد وارهیده  در هم امیزند تا   تراژدی  خفته در  دل کتاب های کهنه و خاک گرفته در قصه هایِ  شب های  زمستانی کودک درونم به یک باره در منظر دیدگانم به روی صحنه رود
تا   در    باورم بگنجد که هر حکایتی و قصه غصه ای فقط مال ذهنیت نویسنده و  سطور  کتابها نیست باید دید تا از خیال نازک و شیرین کودکانه ات عبور کند و در باور وجودت بنشیند که هر قصه ای و هر غصه ای داستان نیست .
خدایا من نه جرات داشتم که دست به جیب ببرم و ونه توان نگاه کردن به چهره مرد را داشتم و نه تاب سوز و اه زن را
ذر این بین طنین صدای بهت الود  وحقیقت گویی دلم را ارام کرد
زن بود  که گفت: مرد خدا کریم است پس فردا قراره یارانه ها را به حساب بریزند
خدا پدر احمدی نجات را بیامرزد
بله شاید همین برای احمدی نژاد کافی باشد و کافی بود تا .....

همین

 

قضاوت با شما


پی نوشت:

این مطلب نه به جهت دفاع از عملکرد جناب احمدی نژاد می باشد و نه نشانگر دیدگاه سیاسی نویسنده است،

مطلب قصه غصه ای است بر اساس یک رویداد واقعی که نویسنده ان را تجربه شخصی کرده است

باشد که مدیریت کلان اجرایی و تصمیم گیران نهایی عرصه سیاست با درایت بیشتری و با توجه به واقعیت

موجود ونیاز مردم وملت ، خدمت به مردم مسلمان خود را در رأس اهداف نهایی نظام باز تعریف نمایند

 

 

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در سه شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۲ و ساعت 23:6 |

عدالت واژه ای  تلخی است که از نامش گریزانم

عدالت چندشی دارد که از این واژه حیرانم

 


عدالت حرف کاندیدی است که بر اندیشه خندیده است

عدالت درد  مظلومی است که وی بسیار رنجیده است


عدالت پول زیر میزی است پلو و شایدم دیزی است

عدالت خنجرِ تیزی است ویا یک نکته ریزی است

 

عدالت ناز و سیمینه  عدالت ترد وشیرینه

عدالت حرف دیرینه چرا اسوده میشینه

 

عدالت ریس جمهور است ولی از مملکت دور است

عدالت اب دریا هاست سقا را گو که ان شور است


 

عدالت رند  زندانی است کاز او  تواب می سازند

عدالت کوخ  ویرانی است که رویش کاخ می سازند


الا حیران نمیدانم فقط رندانه می گویم

قمر در عقربش بینم به اه و ناله می گویم


در این راه سخندانی بزن سر را به نادانی

          بگیر کلک از سخندانی اگر دلبسته جانی

 

       

از سرودهای ظهراب طاهری متخلص به (حیران)


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ و ساعت 11:57 |
در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبۀ راهب ها مزاحم تمرکز آنها میشد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد .
این روال سالها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سالها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند .

سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای در بارۀ اهمیت بستن گربه به درخت در هنگام مراقبه نوشت.


مائیم و ز درد و داغ گفتن با تو

داغیم ز گفتن و شنفتن با تو

تنها به اشاره تو سبز است بهار

باغیم و اجازه شکفتن با تو


+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در جمعه بیستم فروردین ۱۳۸۹ و ساعت 22:28 |

هرروزی که میگذرد فاصله بین عالمان دینی وروشنفکران دینی بیشتر وبیشتر میشود.تملقات جناحی وگروهی بر تعلقات دینی واخلاقی چیره میشوند وتعهدات دینی جای خود را به تعصبات جناحی وگروهی میدهند.هرگروه وحزبی خود را حق مطلق ومخالفین خود را باطل انگارند.فاصلها تبدیل به شکاف عمیقی شده اند .وحاصل ان  اتشی است که خرمن معرفت و فرهنگ این مرزو بوم و مهد کهنترین تمدن بشری را در برگرفته است.وچه استعدادهایی که به هدر میرود وکینه ها رونق میگیرند و بازار تهمت وافتراو ریا ودروغ گرم میشوند.از جهتی در شعارهایخود میگویم که سیاست ما عین دیانت ماست ولی در اعلان مواضع واظهارات سیاسی خود گوی سبقت را از رادیکالترین کشورهای لیبرال ولائیک غربی می رباییم.هرجا که سخن از منتقدین ومخالفین حزبی وگروهی خود میکنیم خودرا مرید امام ورهبری میدانیم  وانها را محور قرار میدهیم ولی در گفتار وکردار سیاسی خود اخلاق ماکیاولی را به نمایش میگذاریم.عجیبتر اینکه در عناوین سایتها وروزنامه ها وحتی سخنرانیهای خود با ذکر نام رحمانی خدا ودعای فرج ویا ایه ای از کلام خدا شروع ولی در ذیل وتحت عنوان انها سخیفترین تهمتها وغیبتهای نوشتاری وگفتاری را بکار میبریم که از گناهان ماتآخر محسوب میشوند وپیوسته گریبانگیر ماست. تملق جای تعهد را گرفته .خدمت بوی سیاست میدهدو سیاست سوی قدرت میدود.کار به جایی رسیده که اگر خدمتی جهت امورات مردم وکشور انجام پذیرد به مطامع سیاسی تعبیرمیگردد و به ان تعریف و واگوییه میشود.سخن زیاد است ومجال تنگ

راستی ما به کجا میرویم ؟!

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در سه شنبه سوم آذر ۱۳۸۸ و ساعت 15:43 |

 بابا نان داد!

امروز  صبح حدود ساعت 10 برنامه اقتصادی سیما در مورد حذف یارانه از نان مصرفی مردم بود ومجریه برنامه صحبت از این داشت که در صورت حذف یارانه ها از نان سالانه مبلغ 800 ملیارد تومان پول در اختیار دولت است که با ان میشود سالی 800 کارخانه ساخت و این سخن او در حالی قند تو دل بیننده اب میکرد مثال دیگری زد که  در صورت عملی شدن ان سر نان اوران خانه را در جمعیت متوسط جامعه ایرانی  در پیش خانواده به زیر خواهد افکند. این مجری که گویا یک کارشناس اقتصادی هم بود اظهار میداشت که در صورت حذف یارانه دولت از نان  نانواها باید ارد خود را از کارخانه های ارد سازی با قیمت واقعی خریداری کنند .وخطاب به بیننده گان گفت نانوایها که جهت خرید ارد به کارخانه مراجعه یکی اردی با کیفیت بهتر وسبوس دار ومرغوب میخرد ونان بهتر ومرغوب والبته گرانتر عرضه میکند.ونان وایی دیگری ارد باکیفیت کمتر ونامرغوب وفاقد سبوس واحیانا همراه جوش شیرین وارزانتر تهیه میکند وشما که جهت خرید نان  بیرون میروید لاجرم دو نانوایی با قیمت نان متفاوت یکی گرانتر ومرغوبتر وسالمتر ودیگری برعکس در محله خود میبینید وتلویحا گفت هرکه  پول بیشتری بدهد ویا داشته باشدنان مرغوب وسالمتر و با کیفیت را خواهد خرید وبرعکس.

حال سخن اینجاست که ایا نان که سمبلی از برابری بود وفقیر وغنی همه یک نوع نان ودر یک صف واحد تهیه میکردند نیز مانند دیگر اقلام ولوازم زندگی دارای مدل ومارک خواهد شد ومدل ومارک به روز ومرغوب ان از سبد خانوادهای فقیر حذف خواهد شد.

ایا نانوایهای دارای نان مرغوب وسالم به بالا شهرها ونانواییهای با ارد ونان بی کیفیت و نامرغوب به پایین شهرها تعلق خواهد گرفت.؟

ایا کارگران وطبقه زحمت کشان جامعه وفقیران صف انها هم از صف نان اغنیا جدا نخواهد شد.؟

ایا فقرا از اوردن نان خالی هم بامشکل مواجه نخواهند شد وجلوی خانواده خود شرمگین نمیشوند.؟

ایا این در راستای عدالت اجتماعی است.؟

ایا در ان صورت بچه فقیری شادمانه میخواند ویا مینویسد: بابا نان داد؟

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در دوشنبه چهارم آبان ۱۳۸۸ و ساعت 16:33 |

 

خداوندا

 تو میدانی  که انسان بودن وماندن در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

 (دکتر علی شریعتی)

دیشب در میان وبلاگهای وبنویسان فارسی زبان ایرانی جهت برخورداری از دیدگاه وبلاگ نویسان به میان صفحات وبلاگهایی که مشی سیاسی انتقادی دارند گشت وگذاری داشتم. که با دیدن بیشتر ان صفحات گویی که خود را در میان ادامهایی که جهت تنازع بقاع خود در یک دوئل شرکت کرده اند ویا در مسابقه ای که به حرافان ودروغ پردازان وافتراء زنان جام قهرمانی میدهند به نظاره نشسته ام.

چگونه است که ما به راحتی میتوانیم خود را حق مطلق ودیگران را باطل وکافر انگاشته وبا  مخالفان سیاسی خود نگاه سفیهانه داشته وانهارا مرتد وسبی و جاهل انگاشته وسزاوار هر افترائی میدانیم

 چگونه است که وبلاگی عنوان پستش را مزین به ایه ای از کلام اله مجید نموده ومخالف سیاسی خود را به مخالفت به دستورات پیامبر اسلام متهم نموده ودر همان پست ومطلب خودش کاملا بر خلاف سیره ورفتار وگفتار پیامبر زشتترین الفاظ وتوهین ها را به مخالف مشی سیاسی خود بکاربرده ونادانسته  ویا دانسته خودش عین مخالفت از دستورات دین وپیامبر را باغیبت وتهمت ودروغگویی وریا کاری انجام میدهد.

چگونه است که با خواندن و نوشتن وبسم اله .. گفتن دارند شروع به گناه ومخالفت با دستورات دینی میکنند ودر خود احساس دینداری میکنند

من دیدم که با ذکر ایه وحدیث نبوی شروع به تهمت و سخره دیگران میکنند و مطالب زشت وناروای خود را با نام دین به خورد دیگران میدهند

چگونه است که برخی با ارامش وزهی خیال باطل تعصب دینی دارند به بزگان دینی وانقلاب وبانیان ویاران امام بدترین تهمتها وناسزاها را تحت لوای دفاع از دین بکار میبرند

اگر بزرگانی همچون سید حسن خمینی سید محمد خاتمی میر حسین موسوی ایت اله رفسنجانی موسوی تبریزی ایت اله صانعی ایت اله.مکارم شیرازی ایت اله دستغیب ایت اله جوادی املی و فرزندان شهید مطهری وشهید بهشتی وشهیدان همتی وباکری و.........را ما از معاندان انقلاب بدانیم منهای ملیونها انسان معترض پس یاران ووفا داران انقلاب کیا هستندند

چرا ما تحمل اندیشه وانتقاد را باید پایین بیاوریم . راستی ملاک سنجش وغربال اندیشه را چگونه قرار میدهیم که یاران امام وزحمت کشان راستین جمهوری اسلامی را غربال میکند

ایا انان که زبان وقلم به تهمت وافتراء وناسزا گشوده اند از پیروان راستین رهبری هستنند وایا گفتار ورفتار رهبری را فصل الخطاب میدانند ویا اتش بیاران معرکه اند وایا منافق را در ضمیر خود معنی کرده اند ایا منافق کسی نیست جزه انهایی که تخم نفاق در بین اصحاب امام ورهبری می فشانند

ایا کسی که در هیچ دادگاه صالحه ای جرمی علیه اش ثابت نشده را ما چگونه در حالی دم از مسلمانی میزنیم باعث ابرویش میشویم

ایا با این اوصاف ما میتوانیم خود را از منتظران صاحب عصر بدانیم

ایا ما با این اوصاف حسینی هستیم

ایا میتوانیم خود را شیعه علی بدانیم

وشاید هم من حیران محیرالعقل شده ونمیدانم

شما قضاوت کنید

وقت است نقاب خویش را بگذارم

بر گرگ لباس میش را بگذارم

من بعد اگر گره به کارم افتاد

باید دو سه ماه ریش را بگذارم                                                    

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۸۸ و ساعت 21:41 |
وصیت  عبرت آموز داریوش کبیر به فرزندش: هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده
 
 همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند.

اينك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است و در تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اكنون كه من از اين دنيا مي روم تو دوازده كرور دريك زر در خزانه داري و اين زر يكي از اركان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين حزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان .

مادرت آتوسا ( دختر كورش كبير ) بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن .

ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد و غله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوغه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود .

هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي.

كانالي كه من مي حواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم ( كانال سوئز ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند .

اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند .

توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كرد ولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .

امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد .

همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .

بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تا هر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد.

هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي .

بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجا حاضراند كردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است .

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در سه شنبه هفتم مهر ۱۳۸۸ و ساعت 11:43 |

گویندمردی کوهنورد وبلند پرواز روزی سرد زمستانی جهت فتح قله ای بلنداقدام نمود.

در حین بالا رفتن شب فرارسید واو در تاریکی شب سر خورد وبه طرف پایین سقوط می کرد ودرحالی سقوط میکرد طناب به دور

کمرش پیچید وبین اسمان وزمین معلق شد.ودر تاریکی فریاد زر:

خدایاکمکم کن.

.ندای امد ایا باور ذاری می توانم  نجاتت دهم.؟

گفت البته که باور دارم.ایمان واعتقاد دارم.

نداگفت:طناب را پاره کن من مراقبت هستم.!

تاریک بود وهیچ چیز دیده نمی شود.

گوهنورد زیر لب زمزمه کرد اگر طناب را پاره کنم دردره سقوط می

کنم.بهتر است طناب را محکم ودو دستی بگیرم تا صبح شود!شاید رهگذری کمکی به رساند.

روزبعد.اهالی منطقه جسد کوهنورد را درحالی ازسرما مرده بود و

طنابی دور کمرش پیچیده بود  یافتند.وتنها یک متر با زمین فاصله داشت....یک متر!!

هان: تو در تاریکی هستی وخبر از هیچی نداری ...

پس اعتماد کن وطناب را پاره کن!...

 
+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در چهارشنبه هجدهم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 22:36 |

 توجه توجه توجه !!

قهرمانان وپهلوانان عرصه سیاست ومدیریت توجه فرمائید؟

سریال وحشت اور وترسناک یک کارگر!

شب است وسیاهی  در منزل هستم اعضای خانواده گرم نگاه سریال کره ای جمونگ هستند. وای خدای من چقدر بیتکلف این سریال افسانه ای را باور دارند وغرق در ان شده اند. من غبته میخورم که حداقل این  فیلم دیدنی انها را بی خیال کرده و به ارمش لحظه ای انها هم که شده لذت میبرم ودعا در حق کارگردان کره ای ان میکنم. وبه رختخواب که زمانی ماوای رویاهای شیرینم بودپناه میبرم . تا چشم به هم میزارم  جنگ اغاز میشه  پول شهریه سعید .جهیزیه منیر . واجاره معوق شده با هزران خیالات دیگر  همچون سپاه مغول به ورطه خیالم هجوم می ارند. ودرهمان یورش اول پیش قراولان خیمه فرماندهی ذهن وخیالم را تصرف وتا بوق سگ به غارت و چپاول اندیشه وفکروخیالم می پردازند .واین تن نحیف را درحالی  گوفته و خسته تر شده از  رختخواب بیرون میکشم وا از خانه بیرون میزنم که. نگرانی واشفته خیالی. پیروزمندانه برقلعه فتح شده ذهنم نشسته ولبخند فاتحانه به احساسات واندیشه های سبز وروشنم میزند..داشتم افکار زخم خورده از یورش شب گذشته را دلداری میدادم  که یهو بقال سرکوچه با نگاه طلبکارانه خود انگار که درفش کاویانی به گلوی سردار زخم خورده دلم گذاشته بود بدرقه راهم شد. که وای درمحل کار  خود را در منظرگاه دیدگان رییس قسمت خود دیدم وبجای سلام به ایشون علیک گفتم . وایشون که گویا غر غر دیشب عیال مربوطه خاطر نازکش را اذرده کرده بود مرا بجای عیال فرض وحرفایی که درمقابل عیال از گفتن ان ترس داشت را بر سر من خالی کرد ومن با اگاهی از این افکار حداقل راضی شدم که رییسم سبک میشه و(خودمونیم) ترس از بیکاری هم مزید بر ان شد تا به جز چند من من بی معنی دم برنیارم. وایشون خوشحال از اینکه حرفای دلشو زهی خیال باطل تونسته بزنه لبخندی پیروزمندانه زد و به کنار پنجره رفت. واز هوای رخوت انگیز بهاری احساس رضایت نمود. من فرصت را غنیمت شمرده ولقمه نان پنیر اهدایی همسرم را که چون کادوی عاشق معشوقی در جیب من گذاشته بود  وبا دستمال دماغیم قاطی شده بود را به دهان گذاشته وخدا میدونه اگه شیر اب دستشویی نبود الا مخلص شما خفه وبه دیار باقی شتافته وبا مه رویان وحوریان بهشتی بزمی از خش وبش راه انداخته وقید این همه فلاکت را زده بودم خدا ان شیر اب را لعنت کند . ومن درحالی مشغول به کار شدم که لشکریان متخاصم انگار خیال ترک میدان غارت شده افکارم را نداشتند. در این اوضاع پریشان با صدای سرکاریگر که مرا به اطاق ریس دعوت میکرد قیدمجروحان دل رازده وصحنه را خالی وشکست خورده خودرا در پیش پای رییس انداختم. و از حرفای ایشون فقط توگوشت رفت را فهمیدم وحقیر نیز جهت افاضه ادب وحقارت خم شدم که ستون پنجم دشمن ذهن یعنی قبوض برق واب وگازوتلفن مهلت گذشته من. از سنگرکمین جیب بیرون ریختند ومن با برداشتن هرکدوم یک بله اقا وچشم قربان را تکه پاره میکردم. بله ریس جمهور محترم وسیاسیون عرصه اقوال مکرره به ملت امروز که جهت ادامه سریال فلاکت بارخود به محل کارم رفتم دیدم در تابلو اعلانات نوشته

اقای حیران سرگردان به علت کوتاهی در امور محوله اخراج میباشد      قضاوت با شما خودتان

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در دوشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 14:58 |

       سوزد مرا سازد مرا 

        ......................

ساقی بده یمانه ای زان می که بی خویشم کند

بر حسن شور انگیز تو عاشقتر از پیشم کند 

 

زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبح دم

غافل کند از بیش وکم فارغ ز تشویشم کند

 

نور سحرگاهی دهد فیضی که میخواهی دهد

با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

 

سوزد مرا سازد مرا  در اتش اندازد مرا

واز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

 

بستاند این سرو سهی سودای هستی از رهی

یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند

رهی

.......................................................................

 

حیران چه میگویی سخن تاکه رهی است در انجمن

در یش ان سلطان غم ای همدم وهمراه من

 

تو در سخن گفتن سری درّ کفتن وسفتن رهی؟

تا عشق باشد در دلت ای مرشد شیوای من

 

سوزد مرا سازد مرا بستان میبخشد مرا

غم را به قربانی برد در قبله گاه یار من

عشق وصل با دلدار نیست در وصل شور و حال نیست

پس ای غم و دلدادگی دریاب حیران زاین سخن

      حیران

                                     

9blq3ebodevk2zj3wczz.jpg 

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در جمعه ششم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 12:18 |

نقدی بی طرفانه .نگاه یک ایرانی غیره سیاسی

اینجانب صاحب قلم این سطور فردی ایرانی مفتخر به اسلامی ایرانی بودن

خود ومیهنم می باشم . هرچند در اوج علاقه وهیجان از سوی انانی که با دم از

اسلام زدنشان هدفی جز ارتزاق از بیت المال مردم نداشتند و چه بسا رفتار ریاکارانه

انها جز تخم تردید وحتی نفرت از دین وانقلاب برای جوانان سودی بهمراه نداشت.

در عین ناباوری از ادامه تحصیل وعمل به سیره و دستور اکید پیامبر ان مصلح رحمت

ورآفت بازماندم و گرفتار تله ریا وتزویر شدم ولی از علاقه من به دین ومیهنم نکاست.

مواردی را از دید مردم عامی و به سیاسیون ومسئولین یاد اور میشوم

·         اگر سیاستها و رهنمودهای رهبری به اقوال مکرر خود فصل اخطاب تصمیم گیریهای شما بود و هست باید مبارزه با فساد وتبعیض بعد ازاین همه وقت به جایی رسیده بود که نقل قولها وبیانات مناظرات تلوزیونی مردم را به تردید نمی انداخت.

·         ما مردم  مخصوصا محرومین هربیانی از مسئولین را که حکایت از بهبود وضعیت اقتصادی ما میدهد همیشه به خاطر داریم وبا این فشار اقتصادی به ما قولی بدهید که براوده میکنید زیرا ذهنیت وفکر به سر انجام نرسیدن ان قول از خود ان بیشتر اذارمان میدهد.

·         ایا دعواهای سیاسی شما انهم در بین مدیریت کلان و وگروهی که سالیان متمادی با شعارهای ناب بدرقه راهتان بودیم ما را دچار بهت وحیرت نمیکند.

 

·         ایا شماها همچون رهبر فرزانه از ابتداء ورود به صحنه تا انتها دارای سیاست وبینش وخط ومشی ثابتی بوده اید البته روی سخن من باهمه خدمتگذران مخلص وچهرهای دلسوز نمی باشد بلکه انها که هر روزی برطبلی دگر میکوبند هست

 

·         ایا فکر کرده اید که مانند بنیانگذار انقلاب امام خمینی (قدس سره) ویا شهیدان رجایی باهنر وغیرو....مردم از امدن ورفتنتان انگونه استقبال وبدرقه کنند.

 

·         ایا میدانید مردم  به مسولین اجرایی که همیشه از عملکرد خود به هرجهتی دفاع قاطع داردوخود را مبری از هر اشتباهی میداند وباشجاعت اشتباهات خود را  نمی پذیرد بادیده تردید مینگرند.

 

·         ایا شده درهیبت شخصی عامی به بازار وخصوصا دادگاهای عمومی وخانواده ویا در مکانی عمومی حاضر شوید ومشکلات مردم را لمس وحس کنید

 

·         ایا سزاوار مردم ایران است که گاها به خاطر معیشت کرامت انسانی انها زیر پا گذاشته شود

 

·         نمیدانم شما چقدر تحمل حرف مخالف خود رادارید ایا با این سطور از کوره در نمیرید وما را دشمن فرض نمیکنید وانهارا انتقادی سازنده ویا از سر عناد میشمارید خیالتان راحت ما از پرداخت پول پست این مطالب در وب خود هم عاجزیم وبه زحمت می افتیم

 

·         اگر بودیم باز به سراغتان می اییم .

 

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در چهارشنبه چهارم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 14:5 |

·  الهی ناگفته تمنای دلم را میدانی و اسرار درونم را میخوانی. به عافیت من اگاهی وبه عاقبت من بینایی. تو مقدر کرده ای که خدایی و تو رب بی همتایی و به درمان دردمان اگاهی چه بسا دردهایی که  به حکمت بود دوایی .

·    الهی چگونه سر غیب توجویم وبه زبان قاصر بگویم در ملکتی که توخدایی! باشد که گوشه نظری بنمایی وما را تو به راهی بری که خود خواهی .

·    .الهی در بحر عمیقی مستغرقیم که همه دم میزنند از راه خدایی و نام تورا کرده اند سپر بی خدایی و ای یگانه تو خود بنما راه خدایی واز گمراهی بکن جدایی به حق خدایی که تو خوده ان خدایی!

·    الهی ماءوای وصال تو دل است و مجرای فراقت دنیا پس این دل از دنیا بگیر و به وصالت بنما.

·    الهی ای که اغازگر دلبری تو بودی  وفسون عاشقی به  دل ما نمودی. ما عاشقان جلوه های جمالت را برسان به ماءوای وصالت.

·    ای عزیزی که عزیزی به عزیزی که عزیزیش به عزیزیزان  عزیز تو عزیزند عزیزت دارم!ِِِ 17/05/1388     حیران 

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ و ساعت 23:38 |

تلخ و شیرین با چاشنی سیاسی انتقادی!

در این سالها وایام که مشکلات عدیدای علی الخصوص تورم ومسکن که این روزها

گریبان بیشتر مردمرا گرفته  است .وعلی رغم شعارهای چند سال اخیر دولت

هنوزبه سرو سامانی نرسیده .بنده به پشتوانه پول نفتی که ان را سر سفره خود

حس میکردم .از از کوره در رفته واین وعدهای در رویا به حقیقت پیوسته در خواب

نیم روزی مزید بر علت شد تا من نان اور خانه که در این خواب پریشان از بابت منزل

مهر وپول نفت به خود غره شوم دست بزنی هم پیدا کنم همسرم را که به

همت جمعیت حقوق زنان ودگر کانون های خانوادگی محکمی که به حمایت عملی

از زنان میپردازند نادیده بگیرم چنان سیلی یواشی به ایشان زده که دستهای نوازش

گرهیچ مادری نوزاد خود راچنین نوازش نکرده باشد .و همسر من با اگاهی از این

همه حقوقی که قانون مدنی و برابری زن ومرد که در قوانین پوسیده زمان مرد

سالاری دوره استبدادی قجری وپهلوی به زنان بذل شده منزل را ترک وحقیر نیز از

ترس مکافات واستیفای حقوق زنان که در محاکم امروزی ما ظرف کمترین زمان انهم

با برابری کامل احقاق میشود مستاصل ماند بودم در حالی فرزند خورده سالم که

حدود دو نیم تا سه سال سن داشت  به اسم بهارهم در کنارم ودر منزل حضور

داشت حقیر سرا پا تقصیر بعد کلی کلنجار باخود به تلفن خانم یکی از  فامیل که

بمنزل ما تماس بی موقع وسوالاتی همچون سوالات طرفین مناظرات تلوزیونی

کاندیدهای ریاست جمهوری  که بجای پرداختن به اصل قضایا به مدرک زنان وچیز

می پرداختن از این تماس تلفنی شک و در نهایت یقین حاصحاصل کردم که همسرم

به منزل انها رفته است. ودخترم بهاره با حزن ومعصومیت کودمانه خود گفت بابا

تومامان را زدی که من گفتم نه بابا وی با حالت  معترض گفت نه بابا به خدا زدی که

این حرف بند دلم را پاره کرد. خلاصه این بچه تا غروب غمگینانه بازی ونگاهی

باحسی که هرگز نخواندم نگاهم میکرد غروب   همانروز   با امدن خواهرش که در

سوم دبستان درس میخواند سوار موتورسیکلت اقساطی خود شدیم وجهت اوردن

همسرم بسوی منزل فامیل حرکت کردیم در این لحضات چنان شادی شادمانه ای

ازاین دخترک دیدم که اشکی ناخود اگاه در چشمانم میدوید کدام شادی را در این

جهان لطیفتر از این شادی پاک کو.کانه وکدام غم را غمناکتر از غم کودکان سراغی

هست. ایکاش سیاسیون دنیا وانها که حکم بهخشونت چه در غزه از فلسطین تا

هرجای دگر مدهند لحظه ای گذرا غم وشادی کودکانه بچه های خود را از ته دل

حس میکردند کودک کودک ومعصوم است جه ایرانی چه فلسطینی چه اسراییلی از

هر کیش وملتی که باشد .انسانیت وعبودیت خداوند وخدمت به بندگان خدا

وصداقت در گفتار وکردار بار امانتی است که افریدگار برگردن ما ادمیان نهاده است 


اسمان بار امانت نتوانست کشید                      قرعه فال به نام من بیچاره زند.     حافظ


حیران.حیران.حیران.حیران.حیران.حیران.حیران.

+ نوشته شده توسط ظهراب طاهری در چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۸ و ساعت 22:55 |